تفسیرآیه" وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ..."
جمعه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۰۶ ب.ظ

وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْکُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَکُم مِّنْهَا کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُون(سوره آل عمران.آیه103)
ترجمه:
همگان دست در ریسمان خدا زنید و پراکنده مشوید و از نعمتی که خدا بر، شما ارزانی داشته است یاد کنید : آن هنگام که دشمن یکدیگر بودید و او دلهایتان را به هم مهربان ساخت و به لطف او برادر شدید و بر لبه پرتگاهی از آتش بودید ، خدا شما را از آن برهانید خدا آیات خود را برای شما اینچنین بیان می کند ، شاید هدایت یابید
شأن نزول:
در شأن نزول و داستان فرود دو آیه اوّل و دوّم این بحث آیههاى -102، 103- آوردهاند که:
پس از ارزانىشدن نعمت اسلام و قرآن و ایجاد اتّحاد و اخوّت در میان دو قبیله نیرومند «اوس» و «خزرج» در مدینه به ابتکار و درایت و رهبرى فرزانه پیامبر، روزى دو تن از تازهمسلمانان در کنار هم نشسته بودند و درضمن گفتگوى خود، از افتخارات پرشکوه قبیله خویش پس از اسلام سخن مىراندند. «ثعلبه» که از تیره و تبار «اوس» بود، گفت: همین افتخار بزرگ براى قبیله ما بس که چهرههاى بزرگى از مسلمانان همچون «خزیمة بن ثابت» یا «ذوالشهادتین»، «حنظله» یا «غسیلالملائکه»، «عاصم» و «سعدبن معاذ» - که بخاطر او عرش بلرزه درآمد و خدا داورى او را درمورد «بنى قریظه» پذیرفت - از مایند.
درمقابل، «اسعدبن زراره» - از تیره و تبار «خزرجیان» - گفت: از قبیله ما چهار تن در راه خدمت به اسلام بپا خاستند که تلاش آنان در استوارساختن راه و رسم قرآن فراموشناشدنى است، این نامآوران عبارتند از: «ابى بن کعب»، «معاذبن جبل»، «زیدبن ثابت» و «ابوزید». افزون بر این چهار تن، «سعدبن عبّاده» - رئیس و خطیب انصار و سخنگوى مردم مدینه - از ما «خزرجیان» است.
و بدینسان، گفتگوى آن دو در فخرفروشى و تعصّب بالا گرفت و آتش خشم از وجودشان زبانه کشید، تا اینکه هر کدام فریاد برآوردند و قبیله خویش را فراخواندند؛ و متأسّفانه، تعصّب و گروه گرایى مردان و جوانان آن دو قبیله نیز بجوش آمد، آنچنانکه دست به سلاح بردند و آماده کارزار شدند. ماجرا به اطّلاع پیامبر رسید و آن پیشواى صلح و قهرمان اتّحاد، بسرعت سوار بر مرکب شد و خود را به آنجا رساند و با تدبیر وصفناپذیر خویش، آتش فتنه و تعصّب را مهار و خاموش ساخت. و درست در این زمان بود که این دو آیه شریفه فرود آمد.
تفسیر(ازکتاب شریف مجمع البیان):
تفسیر فراخوان قرآن بسوى توحید و تقوا
در آیات پیش آفریدگار هستى به مردم باایمان هشدار داد که وسوسههاى کفرگرایان را نپذیرند، اینک در این آیات آنان را به درسهایى که باید فرا گیرند و بکار بندند، فرا مىخواند:
«یا ایّهاالّذین آمنوااتّقوااللّه حقّ تقاته»
هان اى کسانى که ایمان آوردهاید! از خدا آنچنانکه شایسته پروا نمودن است، پروا کنید.
مقصود این است که چنانکه باید از او بترسید و با فرمانبردارى از او، خویشتن را از کیفرش دور دارید.
در تفسیر دو واژه «حقّ تقاته»، نظرهایى ارائه شده است:
1. گروهى برآنند که تفسیر آن این است که : خداى یکتا آنگونه که شایسته است، فرمانبردارى گردد و نافرمانى نشود، سپاس نعمتهاى او گزارده شود و ناسپاسى و کفران نگردد؛ و در همه حال، در یادها باشد و فراموش نشود. این دیدگاه از ششمین امام نور نیز روایت شده است؛ بدینصورت: «اَن یطاع فلا یُعصى و یشکر فلایکفر و یذکر فلا ینسى».
2. برخى مىگویند: منظور آیه مبارکه، پرهیز از همه گناهان و زشتیها است.
3. بباور برخى دیگر، پیام آیه شریفه این است که در راه خدا جهاد و تلاش کنید و در این راه، از نکوهش هیچ نکوهشگرى نهراسید؛ و در هر حال، خواه آسایش و امنیّت و خواه در حال ترس و هراس، عدل و داد را بپا دارید.
در اینکه آیا مفهوم این آیه شریفه نسخ شده و یا به همان قدرت و دلالت کامل خویش باقى است، میان مفسّران بحث هست:
1. عدّهاى معتقدند که مفهوم این آیه شریفه با نزول آیه مبارکه «اتّقوااللّه مااستطعتم» نسخ شده است؛ چرا که این آیه مىفرماید: «تا سرحدّ توان، پرواى خدا را پیشه سازید!». این دیدگاه از پنجمین امام نور نیز روایت شده است.
2. دربرابر دیدگاه نخست، نظر دیگرى است که مىگوید آن، مفهوم و پیام آیه شریفه به همان دلالت و قدرت خود باقى است؛ چرا که در صورت تصور نسخ، برخى از گناهان مباح و روا مىشود.
3. «ربّانى» در همین مورد مىگوید: بباور ما، روح و پیام آیه شریفه این است که «شما اى مردم باایمان! در هر شرایطى، خواه در آسایش و امنیّت یا فشار و ترس، حقّ و عدالت را بپادارید»؛ و این بدان معنا نیست که در صورت تصوّر نسخ، برخى گناهان روا شمرده شود. چه مانعى دارد که خداى جهانآفرین نخست فرمان دهد که «هان اى مردم! در هر حال و شرایطى پروا پیشه سازید و هیچیک از مقرّرات خدا را وا نگذارید»، و آنگاه با دستور دیگرى، یک مورد را استثنا نموده و بههنگام خطر مرگ، اصل «تقیّه» را بیان داد؟!
«و لاتموتنّ الّا و انتم مسلمون»
و جز مسلمان و فرمانبردار خدا، دنیا را ترک نکنید و تا آخرین لحظه و آخرین نفس در دین خویش پایدار باشید.
در این آیه شریفه، بظاهر از مرگ نهى شده، امّا درواقع درمورد رها کردن اسلام و ترک مقرّرات خداوند هشدار داده شده است؛ وگرنه مرگ پدیدهاى اختیارى نیست که از انسان دربرابر آن کارى ساخته باشد. پس، پیام این آیه مبارکه آن است که «هماره مسلمان و مؤمن زندگى کنید؛ تا در لحظه مرگ، باایمان بمیرید».
از ششمین امام نور در این باره نقل کردهاند که فرمود: این آیه شریفه شما را مسلمان مىخواند؛ و این بهمفهوم آن است که دربرابر خدا و پیامبر او و آنچه وحى فرموده و مقرّر داشته است، تسلیم و فرمانبردار باشید.
موهبت، اتحاد و برادرى
پس از فرمان پروا و پرواپیشگى، اینک قرآن همه را به اتّحاد و یکپارچگى، این دو موهبت آسمانى و راز پیروزیها و سرفرازیها فرا مىخواند و مىفرماید.
«واعتصموا بحبلاللّه جمیعاً و لا تفرّقوا»
و همگى به ریسمان خدا چنگ بزنید و متفرّق نشوید
پارهاى برآنند که: منظور این است که به ریسمان خدا، یعنى اسلام ، چنگ بزنید و از تمسّک به چیزهاى دیگر خوددارى ورزید.
در تفسیر واژه «حبلاللّه»، دیدگاهها متفاوت است:
1. جمعى برآنند که منظور، قرآن شریف است؛
2. دستهاى گفتهاند: مقصود، اسلام است؛
3. و در روایات آمده است که «حبلاللّه»، امامان نور هستند. از جمله این روایات ، روایتى است از امام صادق (ع) که فرمود: «نحن حبلاللّهالّذى قال واعتصموا بحبلاللّه ...»(179) (ما آن ریسمان خداییم که فرمود به آن چنگ زده شود).
4. بباور ما، همه این دیدگاهها، پیام آیه شریفه و مفهوم آن است؛ چرا که همه آنها با هم سازگارند. و روایت رسیده از پیامبر گرامى نیز این سخن را تأیید مى کند که فرمود: «ایّهاالنّاس انّى قد ترکت فیکم حبلین ان اخذتم بهما لن تضلّوا بعدى، احدهما اکبر منالآخر کتاباللّه حبل ممدود منالسّماء الىالارض و عترتى اهل بیتى ...»(180)
هان اى مردم! من در میان شما دو ریسمان نجات و دو رشته هدایت پس از خویش مىگذارم که اگر به آن دو یادگار گرانبها چنگ زنید، هرگز گمراه نخواهید شد: یکى از آن دو کتاب خدا، قرآن، است که از آن یک پرشکوهتر است و از آسمان به زمین کشیده شده؛ و دیگرى، خاندان من. و هشدارتان باد که این دو از هم جدایىناپذیرند تا آنگاه که در کنار حوض کوثر، بر من وارد شوند.
در تفسیر «ولاتفرّقوا»، بعضى گفتهاند: منظور این است که « از دین و مقرّرات آن که شما را بر محور توحید و تقوا گردآورده است، پراکنده مشوید و بر فرمانبردارى از خدا استوار بمانید»؛ برخى دیگر برآنند که «از گرد مشعل وجود پیامبر متفرّق نشوید»؛ و پارهاى نیز معتقدند که «از قرآن شریف و عمل به آن جدا نشوید».
«واذکروا نعمتاللّه علیکم اذ کنتم اعداءً فالّف بین قلوبکم»
و نعمت خدا را بر خویشتن یاد آورید؛ آنگاه که دشمنان یکدیگر بودید، پس خدا دلهایتان را به هم پیوند داد.
در تفسیر این جمله نیز نظرهایى ارائه شده است:
1. بهعقیده جمعى از مفسّران، این جمله از آیه شریفه به پیکارهاى خونبارى اشاره دارد که میان دو قبیله «اوس» و «خزرج» بهمدّت یکصدو بیست سال جریان داشت؛ و پروردگار با فرود قرآن و هجرت پیامبر به مدینه، و به برکت اسلام، میان دلهاى آنان مهر و الفت افکند و کینههاى کهن و ریشهدار گذشته را نابود ساخت.
2. و به بیان گروهى دیگر، مقصود این جمله از آیه مبارکه، نبردهاى طولانى میان شرک گرایان است که در حجاز بوقوع مىپیوست.
امّا بهاعتقاد ما، مفهوم این جمله از آیه شریفه این است که نعمت گران خدا را بر خویشتن بیاد آورید؛ آنگاه که با فرود مفاهیم آسمانى قرآن و اسلام، بذر برادرى و محبّت را در جامعه و دلهاى شما افشاند و درپرتو ایمان و تقوا، کشمکشها و درگیریها را برچید. این صفا و برادرى را پاس دارید که از سویى میوه شیرین آن نصیب خودتان مىشود و از سوى دیگر، به پاداش معنوى آن در جهان دیگر نائل خواهید شد؛ و فراموش نکنید که شما بههنگام ظهور اسلام، دشمن خونین یکدیگر بودید و خداى یکتا بود که مهر و صفا، را در قلبهایتان نشاند و با گردآوردن شما به زیر پرچم توحید و تقوا، ریشه کینهها و فتنهها را از ژرفاى درونتان زدود.
«فاصبحتم بنعمته اخواناً»
و آنگاه به لطف و نعمت گران او، برادران یکدیگر شدید.
با توجّه به اینکه واژه «اخ» در فرهنگ عرب، بهمعناى «آهنگ و طلب چیزى» است، این جمله از آیه شریفه را به گونهاى دیگر نیز مىتوان تفسیر کرد: «و شما درپرتو این مهر و نعمت گران خدا، بعد از آن دشمنى و درگیریهاى خونبار، دوستان پرمهر و برادران همدل یکدیگر شدید؛ آنچنانکه هر کدام، مطلوب و محبوب دیگرى است».
«و کنتم على شفا حفرةٍ منالنّار فانقذکم منها»
و شما اى امّت محمّد(ص)! در لبه پرتگاه و در کنار گودالى ژرف از آتش دوزخ بودید و میان شما و دوزخ فاصلهاى نبود؛ و این خداى پرمهر بود که به برکت بعثت پیامبرش، شما را راه نمود. و آنگاه با ایمان و عمل شایسته و گرایش به توحید و تقوا و حقّ و عدالت، نجات یافتید.
«کذلک یبیّناللّه لکم آیاته لعلّکم تهتدون»
خداوند آیات و نشانههاى قدرت، و اوامر و نواهى و مقرّرات انسانساز خود را اینچنین صریح براى شما بیان مىکند؛ باشد که راه یابید و به حقّ و حقیقت بال گشایید.
دعوت به ارزشها
پس از دعوت به اتّحاد و برادرى اینک قرآن از آنان مىخواهد که در جامعه خویش، پیوسته یکدیگر را به حقّ و عدالت دعوت کنند و از ستم و خودسرى و تباهى و گناه و ضدّ ارزشها برحذر دارند.
«ولتکن منکم امّةٌ یدعون الىالخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عنالمنکر و اولئک همالمفلحون»
و باید از میان شما جامعه اسلامى، گروهى آگاه و دلسوز، مردم را به شایستگیها و ارزشها فرا خوانند، و امر به معروف و نهى از منکر کنند؛ و آنان همان رستگارانند.
در مفهوم دو واژه «معروف و منکر» یا «ارزشها» و «ضدّارزشها» دو نظر است:
1. دستهاى معتقدند که هرچه را خدا و پیامآور او فرمان انجام آن را دادهاند، معروف و پسندیده است و از ارزشهاى دینى محسوب مىشود؛ و هر آنچه را نهى کرده و درمورد آن به مردم هشدار دادهاند، منکر و ضدارزش است.
2. عدّهاى نیز گفتهاند: «معروف» آن است که نیکى و شایستگى آن از دیدگاه خرد و دین برسمیت شناخته شده باشد و «منکر» یا ضدّارزش آن است که خرد و شریعت آن را ناشایست و ظالمانه بشمار آورند.
بهاعتقاد ما، هر دو دیدگاه به یک حقیقت باز مىگردد و تفاوتى بین آنها نیست. از ششمین امام نور روایت کردهاند که فرمود: مفهوم «ولتکن منکم امّة»، این است که «پیشوایانى باشند»؛ و یا در جاى دیگر آن حضرت فرمود: مقصود از «کنتم خیر امّة»، «کنتم خیر ائمة» مىباشد.
وجوب دعوت به ارزشها
آیه شریفه، بیانگر این واقعیت است که دعوت به نیکیها و ارزشها و هشدار از زشتیها و گناهان و موقعیت و نقش این برنامه انساساز از نظرگاه دین بسیار مهمّ است؛ چرا که آفریدگار هستى، رستگارى و نیکبختى جامعه اسلامى را به این دو برنامه مفید و سازنده پیوند داده و تحقّق آن را درگرو اجراى شایسته و بایسته آنها دانسته است.
بیشتر دانشمندان کلام، این دو دستور ارزشمند را بعنوان واجب کفایى و برخى نیز واجب عینى دانستهاند.
به نظر ما، سخن درست این است که لزوم این دو برنامه انسانساز را باید از قرآن و سنّت دریافت؛ امّا از دیدگاه خرد، دلیلى بر وجوب آنها جز از راه دفع زیان نمىتوان یافت.
«ابوعلى» در این باره گفته است: این دو برنامه انسانساز، از دیدگاه خرد، واجب و لازماند؛ و دلیل نقلى، تأکید کننده دلیل عقلى است.
پرتوى از روایات
ازجمله دلایل وجوب امر به معروف و نهى از منکر، روایات زیر است:
1. از پیامبر گرامى(ص) روایت کردهاند که فرمود:
«من امر بالمعروف و نهى عنالمنکر فهو خلیفةاللّه فى ارضه.»(181)
هر که دیگران را به گونهاى خداپسندانه به ارزشها فراخواند و از ضدّارزشها باز دارد، چنین کسى جانشین خدا و پیامبر و قرآن در روى زمین است.
2. همچنین آوردهاند که فردى از پیامبر گرامى پرسید: «من خیر النّاس؟» (بهترینِ مردم کیست؟)
آن حضرت در پاسخ فرمود: «آمرهم بالمعروف و أنهاهم عنالمنکر و اتقاهم للّه و ارضاهم.»(182) بهترین بنده خدا کسى است که بهتر و بیشتر از همه به ارزشها فرا خواند و از گناهان باز دارد؛ از همگان پرواپیشهتر باشد و در راه خشنودى پروردگارش، کوشاتر و جدّىتر عمل کند.
3. و نیز روایت کردهاند که: یا باید به ارزشها دعوت کنید و با درایت و شهامت مردم را از ضدّارزشها بازدارید یا آماده باشید که خدا استبدادگرى را بر شما چیره سازد که نه به بزرگان شما احترام کند و نه بر کوچکها مهر و رحم آورد؛ و آنگاه خوبان و نیکان شما هر چه دعا کنند، دعایشان پذیرفته نشود. و شما هرچه یار و یاور بجویید، نه از سویى یارى شوید و نه کسى به فریاد شما برسد و هرچه آمرزش بخواهید، آمرزیده نشوید.
4. و آوردهاند که: روزگارى بر مردم سایه خواهد افکند که مردار حیوانى برایشان محبوبتر و مطلوبتر از انسان مسئول و باایمانى باشد که آنان را به ارزشها فرا مىخواند و از ضدّارزشها باز مىدارد.
هشدار از کشمکش در دین و بدعتگذارى
در چهارمین آیه مورد بحث دگرباره قرآن مردم توحید گرا، به اتحاد و یگانگى و دورىجستن از پراکندگى فرمان مىدهد:
«ولاتکونوا کالّذین تفرّقوا واختلفوا من بعد ماجاءهمالبیّنات»
و بسان کسانى نباشید که در دین و آیین خویش پراکنده شدند؛ و پس از آنکه دلیلهاى روشن برایشان آمد، باز هم بهاختلاف افتادند.
آیه شریفه هشدار مىدهد که بسان یهود و نصارا راه پراکندگى را درپیش نگیرید و بعد از آمدن این همه دلیل و برهان و کتابهاى آسمانى، بسان آنان به انگیزه دشمنى و کینهتوزى و خودخواهى و آفت تعصّب و نادانى، دستخوش کشمکش در دین و آیین خود نشوید.
«و اولئک لهم عذابٌ عظیمٌ»
و براى آنان که چنین کنند، کیفر و عذابى سهمگین خواهد بود.
گفتنى است که این آیه شریفه پراکندگى و کشمکش در دین را نیز تحریم مىکند و آن را کارى زشت و نکوهیده مىشمارد؛ باشد که خردمندان از آن دورى جویند.
سیهرویان
در آیه پیش به کسانى که در دین به کشمکش مىپردازند وعده عذاب داده شد؛ و اینک در این آیه شریفه، بخشى از آن عذاب و هنگام گرفتارآمدن آنان را ترسیم مىکند و مىفرماید:
«یوم تبیضّ وجوه و تسودّ وجوهٌ
در آن روزى که چهرههایى سپید و چهرههایى سیاه مىشود.
آیه شریفه بیانگر آن است که عذاب سهمگینى که به آن اشاره رفت، بدینصورت است که در روز رستاخیز، چهره مردم با ایمان، سپید و درخشنده و چهره کفرگرایان و گناهکاران تیره و تار است. آنان به پاداش ایمان و کردار شایسته و یگانگى و همدلى خویش در دین، بدانصورت مىشوند و اینان نیز به کیفر گناه و کفرشان، بدینصورت.
«فامّاالذّین اسوّدت وجوههم اکفرتم بعد ایمانکم»
پس به سیهرویان گفته مىشود: آیا شما پس از ایمان به خدا و پیامبر و جهان بازپسین، کفر ورزیدید؟!
درمورد این گروه، دیدگاهها متفاوت است:
1. بهنظر بعضى از مفسّران، اینان کسانىاند که به زبان ایمان آوردند، امّا دلهایشان کانون نفاق بود و به مقرّرات عمل نکردند.
2. و بهعقیده برخى دیگر، منظور همه کفرگرایان است؛ چرا که تمامى آنان در عالم ذر و براساس فطرت توحید، ایمان آورده و آنگاه در زندگى از پذیرش حقّ و ایمان به توحید و تقوا سر باز زدهاند؛ که قرآن گواه این نکته است.(183)
3. عدّهاى برآنند که اینان، اهل کتابند؛ همانان که پیش از ظهور اسلام و پیامبر، با دریافتِ نویدِ آمدنِ آن حضرت و نشانههاى او از پیامبران و کتابهاى آسمانى خویش، به وى ایمان آوردند و در انتظارش نشستند، اما پس از آمدن آن حضرت، به او کفر ورزیدند.
4. و از امیر مؤمنان آوردهاند که فرمود: «انّهم اهلالبدع والأ هواء من هذه الاُمّه.»(184) (منظور، هواپرستان و بدعتگذاران و گناهکاران از همین امّت هستند). از پیامبر گرامى در این باره روایت کردهاند که فرمود: به خدایى که جانم در کف قدرت اوست، سوگند که در روز رستاخیز گروهى در کنار حوض کوثر بر من وارد مىشوند که من با دیدن نزدیکشدن آنان، خود را براى دیدارشان آماده مىسازم، امّا از سوى پروردگارم پیام مىرسد که «هان اى پیامبر من! مگر نمىدانى که اینان پس از ایمان چه کردند و چگونه به شیوه جاهلیت باز گشتند؟!» 5. و «باهلى» بر این عقیده است که منظور از گروه سیهرویان، «خوارج»اند. و سپس براى تأیید نظر خود، از پیامبر روایت مىکند که فرمود: گروهى بسان بیرونجهیدن تیر از کمان، از دین و ایمان خارج مىشوند و کفر مىورزند.
«فذو قوا العذاب بماکنتم تکفرون»
پس به کیفر آنکه کفر مىورزیدید، طعم تلخ این عذاب خفّتبار را بچشید
منظور از «چشیدن» در این آیه شریفه، گرفتارآمدن به سرنوشت شوم و کیفر دردناکى است که خود براى خویش ساختهاند.
سپیدرویان نیکبخت
در مورد این گروه نیکبخت و سرفراز مىفرماید:
«و امّاالّذین ابیضّت وجوههم ففى رحمةاللّه هم فیها خالدون»
و امّا سپیدچهرگان به رحمت و بخشایش خدا وارد مىشوند؛ و در آن جاودان خواهند ماند
منظور از سپیدرویان، مردم باایمانند؛ و رحمت خدا نیز پاداش پرشکوه یا بهشت پرطراوت و زیباى او است. همچنین تکرار «فى» نشانگر آن است که آنان به رحمت خدا وارد مىشوند و براى همیشه در آن ماندگار خواهند بود.
در این آیه شریفه آفریدگار هستى پاداش عمل شایستگان را «رحمت» نامیده است؛ چرا که «رحمت»، نعمتى است درخور سپاس گزاردن؛ و هر نعمتى نیز تفضّل و بخشایش خداست، زیرا خود تکلیف که دلیل و مایه پاداش و رحمت خداست، تفضّل است و پاداش آن نیز اگرچه انسان سزاوار آن باشد، برخاسته از لطف و فضل خداست.
منظور از سپیدى چهره مؤمنان و شایسته کرداران، اثر شادمانى و برافروختگى و درخشش چهرهها در رسیدن به بهشت زیباى خدا و دریافت پاداش شکوهمند الهى است؛ و مقصود از سیاهى روى گناهکاران و آلودگان نیز آثار اندوه عمیق و درد و رنج طاقتفرسایى است که با دیدن دوزخ و عذاب سهمگین، در چهرههاى آنان پدیدار مى شود.
* * *
در هفتمین آیه مورد بحث در اشاره به بحثهاى گذشته و جمعبندى آنها مىفرماید:
«تلک آیاتاللّهنتلوها علیک بالحقّ و مااللّه یرید ظلماً للعالمین»
اینها آیات خداست، که بحق بر تو مىخوانیم؛ و خداوند هیچ ستمى براى جهانیان نمىخواهد
منظور از «آیات» در این آیه شریفه، دلیلهاى روشن و نشانههاى قدرت خداست؛ و مقصود از «ستمنخواستن پروردگار» این است که خداوند نه عذاب و کیفرى را متوجّه کسانى که درخور آن نباشند، خواهد ساخت و نه از میزان پاداش عادلانه آنان خواهد کاست؛ چرا که ستمرواداشتن، یا برخاسته از نادانى و ناآگاهى ستمکار به زشتى ستم است و یا برخاسته از نیازى است که به بیدادگرى و حقکشى دارد تا بدانوسیله زیانى را از خود دفع و سودى را بهسوى خویش جلب کند، و مردم خردمند و باایمان مىدانند که خدا از جهل و نیاز و هر نقص و عیبى پاک و منزّه است. راستى چگونه ممکن است خداوند به بندگان خویش ستم کند، درحالیکه خود همه را آفریده و این همه نعمت را به آنان ارزانى داشته و نعمتهاى گران و برترى نیز در بهشت پرطراوت برایشان آماده ساخته و آنها را در گرو ایمان و عمل شایسته قرار داده است؟!
* * *
و در آخرین آیه مورد بحث قرآن در ترسیم دلیل بىنیازى خدا از ستم و بیداد را اینگونه ترسیم مىکند:
«و للّه ما فىالسّماوات و ما فىالارض و الىاللّه ترجعالامور»
و آنچه در آسمانها و زمین است، از آنِ خداست و همه کارها بهسوىاو باز گردانده مىشود.
بهاعتقاد جمعى از مفسّران، منظور از «بازگشت همه کارها بهسوى اوست» این است که تمامى پدیدهها طبق قانون مرگ و فنا، ازمیان مىروند و خداوند دگر باره آنها را براى پاداش و کیفر زنده مىسازد.
و عدّهاى دیگر معتقدند مقصود این است که خدا در این جهان، نوعى توان و اختیار تصرّف در کارها را به بندگانش داده است؛ امّا در آخرت، همه اینها زوال مىپذیرد و تمامى امور تنها بهسوى او بازگردانده مىشود.
شایان ذکر است که در این آیه شریفه بدان دلیل جاى «الیه»، «الى اللّه» بکار رفته است که در درجه نخست هرکدام از دو جمله بطور مستقل کامل باشند و دیگر اینکه با آوردن نام مقدّس «اللّه» بجاى ضمیر، گرامیداشتى صورت پذیرفته باشند.
پرتوى از آیات
در آیات هفتگانهاى که تفسیر آنها از نظرتان گذشت، درسها و پیامهاى انسانساز بسیارى است که به برخى از آنها بطور فشرده اشاره مىرود و پرتوى از آنها ترسیم مىگردد:
1. فراخوان قرآن به سوى پروا پیشگى
در کران تا کران قرآن شریف و نیز در انبوهى از روایات، روى پرواى از خدا در ابعاد فردى، خانوادگى، اجتماعى، سیاسى، اخلاقى، اقتصادى و حقوقى تأکید شده و از بىپروایى و بىتقوایى بشدّت برحذر داشته شده است. در آن آیات و روایات، پرواى از خدا، عامل فلاح و کلید نجات و راز نیکبختى و رمزِ رسیدن به بهشت دنیا و آخرت عنوان شده و بىپروایى، مایه تیرهبختى و روسیاهى و ذلّت و حقارت و انحطاط فرد و جامعه و خانواده. یک نمونه آن، آیه مبارکهاى است که مىفرماید: اتقوالله حق تقاته(185) هان اى ایمانآوردگان آن گونه که شایسته و بایسته است پرواى خدا را پیشه سازید.
پرواى راستین آن است که در همه حال و تمامى فراز و نشیبها، در اوج قدرت و حضیض ناتوانى، در اوجِ داشتنِ امکانات و در فقر، در جوانى و پیرى و در آشکار و نهان، باشد؛ و اى کاش مدّعیان ایمان و اسلام، پیام این آیه شریفه را دریافت مىداشتند و پرواى خدا را اینچنین رعایت مىکردند!
2. به سوى اتحاد
درباره اتّحاد و یکپارچگى، از دیرباز بسیار سخن گفته و کتابها و مقالههاى زیادى نوشتهاند؛ امّا براستى که هیچیک از آنها به زیبایى این آیه شریفه، مردم را به اتّحاد فرا نخوانده، و هیچ اصلاحگرى بسان پیشواى بزرگ توحید، با همه وجود به سوى آن گام نسپرده است.
قرآن فرمان مىدهد که : «واعتصموا بحبلاللّه جمیعاً و لاتفرّقوا...»(186) و همگى به اصل توحید و ریسمان خدا چنگ زنید و متفرق نشوید). چنانکه پیداست، در این آیه مبارکه محور خداست، نه چهرهها و شخصیتها و زورمداران و زراندوزان و انحصار گران قدرت، تا بجاى خدا آنها را بپرستند.
پیامبر گرامى فرمود:
«المؤمن للمؤمن کالبنیان یُشید بعضه بعضاً...»(187)
تک تک مردم باایمان و جامعه پرواپیشه نسبت به یکدیگر، همچون اجزاى یک بناى پرشکوه هستند که هر ذرّه و جزئى ، جزءِ دیگر را پاس مىدارد.
3. دعوت به ارزشها و هشدار از ضدّارزشها
دو برنامه ارزشمند دعوت به ارزشها و هشدار از ضدّارزشها، درواقع سلاح معنوى و انسانى و مسالمتآمیز تودهها براى دفاع از حقوق اساسى خویش در برابر دولتها و صاحبان امکانات است؛ نه اینکه قدرتمداران افزون بر دراختیارگرفتن قدرت و امکانات، با این عناوین نیز امکان نفس کشیدن و آزادى بیان و قلم و دعوت و دفاع را از آنان بگیرند.
از همین دیدگاه است که رسول اکرم مىفرماید: بهترین و مفیدترین مردم در جامعه، کسى است که از همه بیشتر امر به معروف و نهى از منکر کند و پرواى خدا و خشنودى او را از همه بیشتر مدّ نظر داشته باشد و با همه وجود در راه اصلاح مردم بکوشد.
و امیر مؤمنان(ع) مىفرماید:
«و امّا اعمال البرّ کُلّها والجهاد فى سبیلاللّه عندالامر بالمعروف والنّهى عنالمنکر الّا کنفثه فى بحر لجىّ.»(188)
همه کارهاى شایسته و جهاد خالصانه در راه خدا، درمقابل اثرهاى شگرف امر به معروف و نهى از منکر واقعى و دقیق و حسابشده و هدفدار، همانند آب دهان دربرابر امواج دریایى پهناور و بیکرانه است.
و آیات و روایات دیگرى که نشانگر نقش سرنوشتساز این دو برنامه پرشکوه و آزادمنشانه اسلامى و قرآنى است و نیز بیانگر این حقیقت که اگر این دو دستور اجتماعى بخوبى پیاده شوند، هم از حقوق انسانها پاس داشته مىشود، هم مقرّرات خدا پیاده مىشود، و هم شرارت و فتنه و تباهى آشکار و نهان ازبین مىرود.
آرى؛ این دو برنامه، ضامن اجراى قوانین و دمیدن روح در پیکر تمامى مقرّرات انسانى و اخلاقى است.